امید رهایی(داستان یک گناه کار)



سلام

الان که اینجا دارم می نویسم ۱۰ دقیقه از خود یی من گذشته.نمی دونم کجا هستم.نمی دونم

دارم چیکار می کنم اما می دونم که دارم خودمو نابود می کنم.عین خیالم هم نیست که دارم چیکار

می کنم.یکی نیست بگه داری چه بلایی سره خودت میاری.یکی نیست که بزنه تو گوشم و بگه از

خواب بلند شو .من الان مثله یه مرده متحرک شدم که تنها چیزی که بلده خوردن و گناه کردنه.پس

کی می خواهم از این خواب بلند بشم چرا خودمو همش گول میزنم تا کی فردا فردا کنم مگه فردا ی

من رو کی می خواد بسازه.خودم یا دیگران؟خوب معلومه خودم ولی چه کنم که من .؟

کاشکی یه بار دیگه بر میگشتم به دوران کودکی.دوران خوش . دوران پاک و معصوم بودن.

ای کاش مثله دوران کودکیم می رفتم مسجد محلمون و نماز جماعت می خوندم و دعای توسل و

دعای فرج.ای کاش وای کاش وای کاش. دوستی که نوشته های منو خوندی اگه ذهنت متوجه درد عمیق

من شده اگه پیش خدا هنوز عزیزی به خدا بگو یکی هست که خیلی دلش هوای تو رو کرده.بهش بگو

خیلی دوستش داره کمکش کن برگرده به سمتت .

کامران جان ممنون بابت نظراتی که میذاری

ممنون دوست و همسفر عزیز

ممنون که میخوای کمکم کنی

اما اونقدر توی گناه غرقم که شاید خدا هم ازم ناامیده

برام دعا کن.دعا.دیگه خسته شدممریضمبخدا بریدم

شرمنده که دیر جوابتو دادم کامران جان

نظرارو بزودی تایید میکنم


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بلاگی برای فایل ها دانلودستان بیا کمک صید نهنگ در شط راسپینا pykasotarh gheymatahan زود کمک گر خدا یار باشد نیازی به غیر نیست مدرس شاد